💠💠💠💠💠
گفتم: دفاع، گفتا:ز چه؟ گفتم: ز عشقگفتا کجا ؟گفتم: دوکوهه تا دمشق؟!
گفتا بگو بهرم ز بستان بهشت
گفتم خزان گشته بهارِ سرنوشت
گفتا چرا از غم سخن گویی مُدام
گفتم چه گویم از زمان بی مَرام
گفتا بده شرحی ز چه رنجیده ای؟
گفتم"کجاست عمار؟!"را نشنیده ای؟
گفتا که ایران بهر او عمّاری است
گفتم چرا سهم علی تنهایی است؟
گفتا تمام شهر شد ، عکس شهید
گفتم عمل باید رهش را تا رسید
گفتا که بغض و اشک تو زیبا نیست
گفتم نماز جمعه او تنها نیست!
گفتا چه گویی روشن و محکم بگو
گفتم شکسته قلب من از آن سبو
گفتا غمی در دل نشاندی غمزده
گفتم غم دل را به مولایش زده
گفتا خمینی خون دل خورد و برفت
گفتم بسیجی زنده باشد تا که هست
گفتا که هفته هفته ی جام ولا ست
گفتم نصیب رهروانش کربلا ست
گفتا بخند از تلخی شیطان دون
گفتم کشانم دشمنانش خاک و خون
سروده : مهندس مجید امیری سوادکوهی